Web Analytics Made Easy - Statcounter

جی. رابرت اوپنهایمر (۱۹۰۴-۱۹۶۷) به خاطر پیشتازی در توسعه نخستین بمب اتم بدنام است، اما زندگی این فیزیکدان در خارج از آزمایشگاه بسیار هیجان‌انگیز بود.

به گزارش راهنماتو، اینجا چند داستان جالب از زندگی اوپنهایمر را از زندگی‌نامه «پرومتئوس آمریکایی: پیروزی و تراژدی جی. رابرت اوپنهایمر» نوشته کای برد و مارتین جی.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

شروین برایتان گرد آورده‌ایم.

۱. او نخستین فردی بود که وجود سیاه‌چاله را پیشنهاد داد

اوپنهایمر هوس‌جویی خستگی‌ناپذیر و عاشق این بود که کنجاوی ذهنی‌اش او را به هر سمت‌وسویی که می‌خواهد ببرد. او بعد از آنکه به واسطه دوستش ریچارد تولمان به عالم اخترفیزیک معرفی شد، شروع به چاپ مقالاتی درباره اجرام کیهانی کرد که هنوز کشف نشده بودند و فقط درباره آن‌ها نظریاتی وجود داشت. این مقالات شامل محاسبه ویژگی‌های کوتوله‌های سفید (اخگر‌های متراکم درخشان ستاره‌های مرده) و حد جرم نظری ستاره‌های نوترونی (پوسته‌های فوق‌العاده متراکم ستاره‌های منفجرشده) می‌شدند.

به‌واقع حیرت‌انگیزترین پیش‌بینی اخترفیزیکی او در سال ۱۹۳۹ و زمانی صورت گرفت که اوپنهایمر با یکی از شاگردانش درباره انقباض گرانشی پیوسته مقاله‌ای نوشت. مقاله او پیش‌بینی کرد که در اعماق فضا، «ستاره‌های درحال مرگی وجود دارند که کشش جاذبه آن‌ها از تولید انرژی‌شان فراتر رفته است.»

این مقاله در زمان انتشار توجه‌های اندکی را به خود جلب کرد، اما بعد‌ها توسط فیزیکدان‌های دیگری کشف شد که متوجه شدند اوپنهایمر درواقع وجود سیاه‌چاله را پیش‌بینی کرده بوده است.

۲. اینشتین او را دیوانه خطاب می‌کرد

نیروی عقلانی حیرت‌انگیز و سواد زیاد اوپنهایمر همیشه نمی‌توانست بر نابالغی عاطفی و ساده‌لوحی سیاسی او غلبه کند.

یکی از این موارد، اختلاف نظر او با آلبرت اینشتین در زمان اوج ترس قرمز مک‌کارتی [وحشت از کمونیسم در آمریکا]بود. اوپنهایمر که در موسسه مطالعات پیشرفته پرینستون اتفاقی اینشتین را ملاقات کرد، با او از افزایش تلاش‌ها برای لغو مجوز امنیتی‌اش صحبت کرد.

اینشتین به همکارش توصیه کرد که نیازی ندارد در جلسات طاقت‌فرسای بازجویی و محاکمه کمیسیون انرژی اتمی حضور پیدا کند و می‌تواند خیلی راحت مؤسسه را ترک کند. اما اوپنهایمر پاسخ داد که اگر در داخل تأسیسات واشنگتن باشد، در مقایسه با زمانی که خارج از آن قرار دارد، تصمیمات بهتری می‌تواند بگیرد و تصمیم گرفته که بماند و مبارزه کند. این مبارزه‌ای بود که اوپنهایمر در آن شکست خورد و تمام زندگی‌اش تحت تأثیر این باخت قرار گرفت.

اینشتین به دفتر کار او وارد شد و درحالیکه سرش را به نشانه تأسف برای اوپنهایمر تکان می‌داد رو به منشی او گفت: «او دیوانه است!»

۳. می‌گویند تلاش کرده تا استادش را با یک سیب مسموم کند

اوپنهایمر دوران سختی را در زمان مطالعه برای گرفتن درجه دکترا در آزمایشگاه کاوندیش در انگلستان می‌گذارند. مسائل شدید عاطفی و افزایش احساس تنهایی او را وارد مرحله‌ای از افسردگی عمیق کرده بود.

مشاور اوپنهایمر در کمبریج، پاتریک مینارد استورات بلکت، یک فیزیکدان تجربی مستعد و باهوش بود، که اوپنهایمر به او حسودی می‌کرد. با اینکه اوپنهایمر به غیرعملی بودن معروف بود، بلکت او را مجبور می‌کرد که کار‌های آزمایشگاهی انجام دهد.

شکست‌های مدام اوپنهایمر در آزمایشگاه و ناتوانی او در جلب تأیید بلکت، اضطراب او را تشدید می‌کرد. اوپنهایمر که تحت تأثیر حسادتش قرار گرفته بود، احتمالاً پا را فراتر از حد گذاشته است. فرانسیس فرگوسن، یکی از دوستان قدیمی اوپنهایمر، مدعی شده بود که اوپنهایمر برایش تعریف کرده سیبی را به یک ماده شیمیایی مهلک آغشته کرده و آن را به شکلی فریبنده روی میز بلکت گذاشته است.

با‌اینحال، هیچ مدرکی برای تأیید این ادعای فرگوسن وجود ندارد و نوه اوپنهایمر، چارلز اوپنهایمر، نیز وقوع چنین اتفاقی را رد کرده است. اما حتی اگر سیب مسمومی هم وجود داشته، بلکت آن را نخورده است. گفته شده که اوپنهایمر در شرف اخراج از مدرسه و با اتهامات جنایی احتمالی مواجه شده بوده، اما پدرش مداخله کرده و برای او درخواست تحصیل مشروط کرده است.

 ۴. ترومن او را بچه‌ننه خطاب می‌کرد

اوپنهایمر در محیط‌های آرام بسیار رضایت‌بخش عمل می‌کرد، اما گرایشی وحشتناک در شکسته‌شدن در زیر بار فشار داشت.

دو ماه بعد از پرتاب بمب‌های اتمی روی هیروشیما و ناگاساکی، اوپنهایمر با هری اس. ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا، در دفتر بیضوی ملاقات کرد تا درباره نگرانی‌هایش درباره احتمال وقوع جنگ اتمی با شوروی در آینده نزدیک صحبت کند. ترومن نگرانی‌های اوپنهایمر را بی‌مورد خواند و به این فیزیکدان اطمینان داد که شوروی هرگز قادر به ساخت بمب اتم نیست.

اوپنهایمر که بی‌اعتنایی ترومن دیوانه‌اش کرده بود، دست‌هایش را به هم فشرد و با صدایی آرام گفت: «آقای رئیس‌جمهور من حس می‌کنم دستانم آلوده به خون است.»

ترومن از این سخن خشمگین شد و بلافاصله ختم جلسه را اعلام کرد.

ترومن بعد‌ها به وزیر امور خارجه‌اش، دین آچسون، گفته بود: «دستاش به خون آلوده است، لعنتی ـ حتی نصف خونی که روی دستای منه، روی دستای او نیست. ولی نباید دوره بیفتی و شکایت کنی. دیگه نمی‌خوام این حروم‌زاده رو توی اتاقم ببینم.»

ترومن در ملاقات‌های بعدی‌اش با آچسون مرتب پدر بمب اتم، را «دانشمند بچه‌ننه» توصیف می‌کرد و در سال ۱۹۴۶ نوشت که  «چهار یا پنج ماه قبل وارد اتاقم شد و همه وقتش را صرف فشردن دستهایش به هم کرد و شکایت داشت که حس می‌کند دست‌هایش آلوده به خون است؛ فقط به این دلیل که انرژی اتمی را کشف کرده است.»

۵. دانشجویانش شیفته او بودند

اوپنهایمر یک فیزیکدان با خلق‌وخوی شفاهی بود. او برای فهم جهان فقط به ریاضی متکی نبود؛ او به دنبال راهی بود که بتواند جهان را در قالب واژگان توصیف کند. شیوایی بلاغی او و فضائلش در مورد موضوعاتی خارج از علم فیزیک، او را به سخنرانی جذاب تبدیل کرده بود.

استعداد شگرف اوپنهایمر در تولید جلمات زیبا ـ که اغلب بداهه می‌گفت ـ دانشجویان کلاس‌هایش را شیفته او کرده بود. برخی از این دانشجویان آنچنان شیفته استاد شدند که شروع به تقلید از پوشش و رفتار او کردند ـ کت‌وشلوار خاکستری و کفش‌های مشکی ضمختش را می‌پوشیدند و به تقلید از او سیگار را با سیگار روشن می‌کردند و منش‌های خاص او را تقلید می‌کردند.

آن‌ها  حتی زمزمه‌های آوایی اوپنهایمر را تقلید می‌کردند که باعث شده بود اوپنهایمر به این دانشجویان مقلد لقب «پسران نیم‌نیم» را بدهد.

۶. او دانشجوی مشتاق علوم انسانی و به ۶ زبان، شامل سانسکریت، مسلط بود

اوپنهایمر عاشق چالش‌های فکری بود و از هر فرصتی برای نشان دادن توانایی‌های زبانی‌اش در جذب اطلاعات استفاده می‌کرد. او به ۶ زبان شامل یونانی، لاتین، فرانسوی، آلمانی و هلندی (که در طی ۶ هفته برای ارائه‌ای در هلند آن را آموخت) و همین‌طور زبان باستانی هندی یعنی سانسکریت مسلط بود.

او کتاب‌های زیادی در خارج از رشته تحصیلی‌اش مطالعه می‌کرد. او به دوستانش گفته بود که کتاب سه‌جلدی «سرمایه» کارل مارکس را در سفری سه‌روزه با قطار به نیویورک خوانده، و در جستجوی زمان ازدست رفته مارسل پروست را برای درمان افسردگی در سفری بلعیده است و سانسکریت را هم یاد گرفته تا بتواند متون مقدس هندو را بخواند.

خوانش دقیق اوپنهایمر از کتاب مقدس هندوها، گیتا، معروف‌ترین نقل قول او را شکل داد. او در مصاحبه‌ای با ان. بی. سی در سال ۱۹۶۵، افکارش را بعد از مشاهده اولین ابر قارچی اولین آزمایش اتمی موفقیت‌آمیز این‌طور بیان کرد:

«می‌دانیم که دنیا دیگر مثل قبل نخواهد بود. تعداد کمی خندیدند، تعداد کمی گریستند و بسیاری بیش‌تر در سکوت فرو رفتند. جمله‌ای از متن مقدس هندو، بهگود گیتا، را به خاطر آوردم. ویشنو سعی داشت شاهزاده را متقاعد کند که وظیفه‌اش را انجام دهد و برای آنکه او را تحت تأثیر قرار دهد، با کمک بازو‌های چندگانه‌اش به او گفت: «اکنون من مرگم، ویرانگر جهان.» فکر می‌کنم همه‌مان یک‌بار چنین فکری به سرمان زده است.

۷. در سن ۱۲ سالگی با یک زمین‌شناس حرفه‌ای اشتباه گرفته شد 

اوپنهایمر از سن ۱۲ سالگی عشق کریستال‌ها شد که ساختار منحصربه‌فردی داشتند و نو را پلاریزه می‌کردند. او تبدیل به مجموعه‌داری شیفته در زمینه مواد معدنی شد و از دستگاه ماشین‌نویسی خانواده برای نوشتن گزارش‌های طویل و پرجزئیات برای زمین‌شناسان محلی استفاده می‌کرد.

یکی از زمین‌شناسان که نمی‌دانست با یک پسربچه ۱۲ ساله مکاتبه می‌کند، او را دعوت کرد تا در باشگاه کانی‌شناسی نیویورک سخنرانی کند. اوپنهایمر از پدرش خواست به باشگاه توضیح دهد که او فقط ۱۲ سال دارد، اما ذوق پدرش در این زمینه شکوفا شده بود و او را تشویق کرد که به این مراسم برود.

اتاق از شدت خنده زمین‌شناسانی که تازه فهمیده بودند با چه کسی مکاتبه می‌کردند، منفجر شد، اما خیلی زود یک جعبه زیر پای اوپنهایمر گذاشتند تا قد او به میکروفن برسد. اوپنهایمر سخنرانی کرد و مورد تشویق حضار قرار گرفت.

دانشمندان بعد از اولین آزمایش بمب اتم در نیومکزیکو برای اندازه گیری تشعشعات اتمی جمع شدند.  

۸. رمز نخستین بمب اتم را به نام معشوقه متوفایش نام‌گذاری کرد

اوپنهایمر نخستین‌بار جین تاتلاک را در سال ۱۹۳۶ ملاقت کرد و عشقی رومانتیک بین آن دو شروع شد و حتی زمان ازدواجش با کاترین پوئنینگ نیز ادامه داشت و فقط با مرگ تاتلاک در سال ۱۹۴۴ خاتمه یافت. وقتی تاتلاک و اوپنهایمر با هم ملاقات کردند، تاتلاک عضو فعال حزب کمونیست بود و اوپنهایمر را تشویق کرد تا نگرانی‌هایش درباره فقری که در دوران افسردگی بزرگ مشاهده می‌کند را با کمک مالی به حزب برطرف کند.

شهرت اوپنهایمر به عنوان یکی از دلسوزان حزب کمونیست خیلی زود توجه اف. بی. آی را به خود جلب کرد و مأموران آن‌ها او را دنبال و تلاش کردند او را شنود کنند.

در سال ۱۹۴۴، تاتلاک ظاهراً به دلیل سوءمصرف مواد در آپارتمانش مرده پیدا شد. او بخش زیادی از عمرش افسردگی شدید داشت و یک نامه بدون امضا از خودش باقی گذاشت، بنابراین مرگ او خودکشی اعلام شد. با‌این‌حال، نظریه‌های توطئه ـ به خصوص از سمت برادرش ـ درباره دخالت عوامل اطلاعاتی در مرگ او فراوان است.

نظارت اف. بی. آی بر اوپنهایمر و تاتلاک در جریان محاکمه اوپنهایمر در جلسه استماع کمیسیون انرژی اتمی در سال ۱۹۵۴، که روابط‌اش آشکار شد و به او برچسب زدند که هنوز بعد از جنگ دوم جهانی با حزب کمونیست همدردی می‌کند، وسیع‌تر و بزرگ‌تر شد. این محاکمه منجر به باطل شدن موجز امنیتی اوپنهایمر و انزوای او شد و او را به یکی از برجسته‌ترین قربانیان سیاست مک‌کارتیسم تبدیل کرد.  

مک‌کارتیسم اصطلاحی برای اشاره به فعالیت‌های ضدکمونیستی سناتور جوزف مک‌کارتی در آغاز دوره جنگ سرد است که موجب شد موجی از عوام‌فریبی، سانسور، فهرست‌های سیاه، گزینش شغلی، مخالفت با روشنفکران، افشاگری‌ها و دادگاه‌های نمایشی و تفتیش عقاید، فضای اجتماعی دهه ۱۹۵۰ آمریکا را ملتهب کند.

منبع: فرارو

کلیدواژه: اوپنهایمر قیمت طلا و ارز قیمت موبایل بمب اتم ۱۲ سال

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۷۶۰۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

چند حقیقت درباره نادر طالب‌زاده

دوست قدیمی‌اش سلیم غفوری می‌گوید که بزرگترین آرزویش این بود روزی را ببیند رژیم صهیونیستی در این دنیا نیست و این روزها همه دنیا پرچم مبارزه و مقابله با اسرائیل را به اهتزاز درآورده‌‌اند، جایش بیشتر از هر زمانی دیگر، خالی است. - اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نهم اردیبهشت‌ماه سال 1401 روزی که همه جهان فریاد مرگ بر اسرائیل سر می‌دادند خبر درگذشت یک متفکر و پژوهشگر رسانه به گوش رسید. آن روز، روز قدس بود و نادر طالب‌زاده برای همیشه چشم از جهان فروبست. مردی که با همه سختی‌ها و پیچیدگی‌ها کنفرانس افق نو را راه انداخت. 

سال‌ها دبیری جشنواره فیلم عمار را برعهده داشت و به کارگردانی سریال «بشارت منجی» هم شناخته می‌شود. ساخت چندین مستند و البته اجرای برنامه «عصر» شبکه افق تنها گوشه‌ای از فعالیت‌های اوست، نادر طالب‌زاده را  بیش از هرچیزی با فعالیت‌های انقلابی‌اش می‌شناسیم؛ در حالی که از 16 تا 26 سالگی در آمریکا زندگی می‌کرد همزمان با وقوع انقلاب به کشور بازگشت تا صدای آن باشد، خط او، خط انقلاب بود.

همان‌جا که سخنان امام خمینی (ره) را از مطبوعات درست چندماه قبل از عزیمتشان به پاریس پیگیری می‌کرد و در خاطراتش عنوان کرد که از این سخنان بسیار متأثر شده است. کارگردانی که معتقد بود به هیچ جبهه‌ای جز انقلاب تعلق ندارد، خودش می‌گوید «من در آمریکا مشاهداتی داشتم که بعدها خیلی به دردم خورد» همین هم شد بعدها هم در قالب جشنواره «عمار» و هم کنفرانس افق نو ابعادی تازه از این کشور را هویدا کرد.

طالب‌زاده اما نقشی در ماندگاری حوادث تسخیر لانه جاسوسی را هم دارد، او که در سال‌های اخیر به واسطه فعالیت‌های ضد استکباری‌اش در لیست تحریم‌های آمریکا هم قرار گرفت، از اولین کسانی بود که در قالب تیم مستندسازی در صحنه تسخیر سفارت آمریکا حاضر شد و وقایع آن روزگاران را ثبت و ضبط کرد، ساخت همین مستند هم سرآغاز همکاری او با صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران شد.

حقیقتی که نادر طالب‌زاده از داود میرباقری گفت/ نخستین سالگرد درگذشت مبدعِ برنامه زنده تلویزیونی + فیلم

برنامه «عصر» را می‌توان یکی از مهمترین‌های فعالیت‌های او در بستر تلویزیون محسوب کرد، برنامه‌ای که پلی ارتباطی و البته حلقه‌ای برای گردآوری چهره‌های استکباریستیز بود، همان هدفی که نادر طالب‌زاده دنبالش می‌کرد. طالب‌زاده البته همین هدف را در کنفرانس افق نو هم پیگیری کرد، همایشی که ابتدا با عنوان «هالیوودیسم» آغاز به کار کرد اما بعدها با تغییر نام چهره‌هایی از کشورهای مختلف جهان را به خود دید.

اما به مناسبت سالروز درگذشت او نگاهی به چند حقیقت از این متفکر انقلابی داریم که سیدسلیم غفوری قائم‌مقامِ این روزهای معاونت سیما و مدیر سال‌های نه چندان دور شبکه مستند و افق سیما آنها را بازگو کرد.

غفوری از این نکته آغاز کرد: اگر بخواهم درباره حاج نادر در یک جمله بگویم او در هر زمانی پیشتاز عرصه رسانه بود. با فهم درست از نیاز آن مقطع، واردِ فضای رسانه می‌شد. وقتی به زمانِ‌جنگ او نگاه کنیم ساخت مستندهای دوران دفاع‌مقدس را با شکل و شمایلی درست پیش می‌برد. اگر به روایت مظلومیت مردم بوسنی رسید که در مقطعِ خودش بهترین کار بود، «خنجر و شقایق» را ساخت. کارهای مختلفی که در حوزه مقاومت در دستور کار قرار داد مثل مجموعه «عصر انتظار» و مجموعه «نسل فراموش شده» که راجع به اردوگاه‌های فلسطینی‌ها بود جزو کارهایی است که هنوز هم ماندگارند و درباره‌شان می‌توان ساعت‌ها صحبت کرد. 

این مدیر در تلویزیون از وجوه متمایز برنامه‌سازی نادر طالب‌زاده گفت؛ «مهمترین نکته‌ای که طالب‌زاده در عرصه برنامه‌سازی داشت فهم کامل نسبت به موضوعی بود که در دستورِ کار خودش قرار می‌داد. بنابراین دست روی نقاطی می‌گذاشتند شاید برای خیلی از افراد، این نقاط مکشوف نبود و پنهان مانده است. نقاط پنهان را می‌آوردند و روی آن ذره‌بین می‌گذاشتند و آن نقاط پنهان را برجسته می‌کردند. در تلاش بودند خودشان را تسلیمِ جریان غالب رسانه‌ای نکنند؛ واقعاً اگر در یک موضوعی به چیزی می‌رسیدند و می‌آمدند خیلی آن را شجاعانه و با صراحت بیان می‌کردند.

در واقع وجوه تمایز او صراحت، فهم درست موضوع و تلاش برای کشف حقیقت بود. شما در مجموعه "خنجر و شقایق" این تفاوت و وجوه تمایز را می‌بینید. این فقط یک مستند جنگی صرف نیست و گزارش از نبرد جنگ در بوسنی نبود. "خنجر و شقایق" در پی کشف حقیقتی بود که در ظاهر و پوسته جنگ جریان داشت و این "خنجر و شقایق" را به عنوان اثری متفاوت خلق کرد.»

اما شاید نگاه صهیونیست‌ستیزی و استکبارستیزیِ نادر طالب‌زاده در جای جایِ فعالیت‌های فرهنگی و هنری او دیده شود؛ همان‌گونه سلیم غفوری به آن اشاره کرد: «او همیشه مهمترین دغدغه‌اش این بود آن‌چیزی که به عنوان صهیونیست جهانی شناخته می‌شود را معرفی کند. این خط را او در برنامه «راز» دنبال کرد و در کارهای دیگرِ او می‌توان به وضوح مشاهده‌اش کرد. در سریال «بشارت منجی» هم این نگاه دیده می‌شود.

طالب‌زاده در دوران جنگ برای مستندسازی دفاع‌مقدس از هیچ تلاشی دریغ نکرد و در طول 30 سال دیگر، عمرش را صرفِ مبارزه با صهیونیست کرد. نکته مهمی است که او در روزِ منتسب به مبارزه با صهیونیست و حمایت از مردم فلسطین، این دنیا را ترک کرد. به نظرم بزرگترین پیام فوت ایشان در روز قدس این است نادر طالب‌زاده قهرمان مبارزه با صهیونیست و اسرائیل بود. به نظرم این نکته نباید در هیچ مطلبی از طالب‌زاده، مغفول بماند. یا ماجرای تحریمِ او از سویِ آمریکایی‌ها که بابتِ برپایی افق نو اتفاق افتاد. چرا که افق نو در پی افشای ماهیت صهیونیست جهانی بود و آنها متوجه شدند او خلاف جریان رسانه‌ای مسلط بر جهان عمل می‌کند.»

او بزرگترین آرزوی طالب‌زاده را از بین رفتن رژیم صهیونیستی دانست و گفت: بزرگترین آرزویش این بود روزی را ببیند رژیم صهیونیستی در این دنیا نیست و رژیم صهیونیستی دچار زوال شده است.  سال‌ها برای مسئله افشای ماهیت جریان صهیونیستی در دنیا تلاش کرد. شاید به حق باید بگوییم ایشان سردار رسانه‌ای مبارزه با صهیونیسم و سردار جبهه فرهنگی انقلاب بودند.

شاید یکی از حقایق دیگر زندگی او پرورش نیرو در فضای هنر و رسانه انقلاب باشد؛ به تعبیر غفوری، او در طول این سه دهه برای پرورش نیرو در فضای هنر و رسانه از هیچ تلاش و کوششی دریغ نکرد. آموزش به بچه‌های رسانه‌ای خارج از کشور مثل دوستان لبنانی و افغانستانی تا داخل کشور که دوره‌های مختلفی برگزار کرد و ساعت‌ها کارشان را می‌دید و راهنمایی‌شان می‌کرد. برای رشد و آموزش بچه‌های رسانه‌ای جبهه انقلاب واقعاً وقت می‌گذاشت. شاید یکی از بزرگترین کارهای او نسلی باشند که امروز در این عرصه فعالیتِ چشمگیری دارند و شاگردانِ نادر طالب‌زاده‌اند. 

در سالروز درگذشت او شاید یادآوری این نکته جالب باشد؛‌ نادر طالب‌زاده بارها درباره غفلت نسبت به عدم ساخت فیلم، مستند و کارهای نمایشی درست درباره اهل‌بیت و فضایِ دینی گلایه‌ها کرده بود؛ او همواره به نگاه جهانی و بین‌المللی در این عرصه تأکید می‌کرد. "ما باید روایت‌های دینی و مذهبی‌مان را چارچوب و ساختار بین‌المللی ببخشیم و اصلاً نویسندگان و پژوهشگران این حوزه باید به این سمت و سو بروند تا دیگر عوالم جهانی هم به پاسخ‌ پرسش‌ها،‌ ابهامات و نظریات دینی‌شان دست یابند."

و یک نکته جالب درباره راه افتادن گفت‌وگوی زنده در تلویزیون است؛‌ نادر طالب‌زاده در یکی از گفت‌وگوهایی که با خبرگزاری تسنیم داشت درباره سریال‌های دینی تلویزیون به این نکته جالب اشاره کرد که گفت‌وگوی زنده را در تلویزیون راه انداخته است. او گفت:  "یادم می‌آید به علی لاریجانی رئیس سازمان صداوسیما وقت پیشنهاد دادم صداوسیما برنامه گفتگوی زنده‌ای ندارد و در حالی که تلویزیون کشورهای دیگر با گفتگوهای زنده انتقادی، سرپا بودند. خوشبختانه این پیشنهاد مورد قبول قرار گرفت و این کار از شبکه پنج شروع شد برنامه‌ای تحت عنوان «شباهنگام» که کار سیاسی و جنگ نرم با من بود. البته ناگفته نماند که برخی‌ها را هم می‌خواستیم همچون ازغدی که به واسطه این برنامه دیده شد، دیده شوند اما تلویزیون جلویشان را گرفت. آنقدر نمی‌شودهای سازمان زیاد شد که من به عنوان طراح برنامه ترجیح دادم استعفا بدهم."

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • وزارتخانه‌های نیرو، ارتباطات و سازمان انرژی اتمی پیشتاز صدور به موقع مجوز‌ها
  • مردی با آرزوهای دوربُرد که برایمان عزت و اقتدار آفرید +عکس
  • گسترش همکاری‌های سازمان ثبت و سازمان انرژی هسته‌ای
  • چند حقیقت درباره نادر طالب‌زاده
  • «دودا» هیچ اختیاری درباره استقرار تسلیحات اتمی آمریکا ندارد
  • پیام زلنسکی در سالگرد فاجعه اتمی چرنوبیل
  • چند حقیقت شگفت انگیز درباره کشور هند و فرهنگ مردم آن
  • گفت‌و‌گو با مردی که برای نجات جان دختر بچه‌ای وارد رودخانه خروشان شد
  • عجایب جدید از ویروس کرونا؛ مردی پس از ۶۱۳ روز بیماری درگذشت!
  • مردی که ۶۱۳ روز کرونا داشت، فوت کرد